آبکامه چیست؟

مدیر

22 دی 1403 - 12:49

تعريف:

آبكامه، نان خورشى است با طعم ترش كه از شير و ماست و غيره تهیه میکنند و نامهاى ديگرى نيز دارد، از قبيل مرى، كامه، كومه و كامخ. خمير خشكى كه آبكامه از آن ساخته مى‏شود، «فوده» ناميده می‏شود. از آبكامه، آن را كه سيلان و تندى بر آن غالب است، «آبكامه» و آن را كه غليظ است و از ادويه قديم درست می‏شود، «مرى» گويند. آبكامه از اختراعات اطباى كلدانى است و ماده آن «فوذج» مى‏باشد.[1]

اسم:

آبكامه را به فارسى آبكامه و سركه هندى، به عربى و نبطى مرى و فانجى، به هندى كانجى و كار، به سانسكريت كانجك، كانجى (آب ترش مصنوعى) و كندل، به انگليسى كانگى (آب آشاميدنى)،>Congee< به لاتين الكلاين درينك>Alkaline< Drink <

، به سريانى اورياموريا و به رومى كولوغورس می‏گويند.[2]

روايات:

در مرفوعه ابى محمود، از امام صادق عليه السلام چنين آمده است: حضرت يوسف عليه السلام هنگامى كه در زندان بود، از مصرف نان تنها به خدا شكايت كرده و درخواست خورشت نمود، خداوند به وى امر فرمود تا پاره‏ هاى نان خشك را كه نزد وى بود، جمع كند و در خمره‏ اى روى آتش بگذارد، آب و نمك به آن اضافه كند تا به صورت آبكامه در آمده و سپس خورده شود.

مشرقى از ابى الحسن عليه السلام نقل میكند و میگويد: از آن حضرت، از خوردن مرى و كامخ كه از گندم و جو درست می‏شود و میخوريم سؤال كردم، فرمود: حلال است و ما نيز آن را میخوريم.[3]

چنان كه از روايات استفاده می‏شود، از غذاهايى كه در قديم مورد استفاده انسانها بوده است، آبكامه می‏باشد كه شايد همان اشكنه معمول ما باشد.

مزاج:

به قول شيخ، گرم و خشك تا درجه سوم، و برخى میگويند تا درجه دوم، و خشكى آن قویتر از گرمى آن است. و بعضى، گرم در اول و خشك در دوم نيز گفته اند.[4]

 

روشهاى تهيه آن:

1. بهترين آبكامه آن است كه در تابستان، آرد جو را با پودينه بيابانى خمير كرده، در تنور بپزند. سپس هموزن آن فوذج و نمك، ربع آن باديان، و براى افراد سرد مزاج مقدارى تخم كرفس، دارچين، قرنفل و امثال آن در آب خمير كرده و به مدت 20 روز جلوى آفتاب گرم بگذارند و هر روز به هم زده و آب بر آن بپاشند تا سياه و متعفن گردد، آنگاه در آب حل نموده و صاف شده آن را در شيشه گذاشته و چند روزى جلوى آفتاب بگذارند و سپس هر روز به هم زده و استعمال نمايند.[5]

2. ابتدا آرد جو و نعناع دشتى را مخلوط نموده و مانند نان میپزند، بر روى آن نمك پاشيده و تر نموده و جلوى آفتاب میگذارند تا كپك بزند، بعد روى آن آب پاشيده، سپس آن آب را جمع نموده، در شيشه می‏ريزند. طعم آن ترش، رنگ آن بور و داراى بوى تند است.[6]

3. مقدارى زيره، سير و روغن خردل سفيد (كرشف) را در ظرفى سنگى گذاشته و دهانه آن را بسته، روى آتش قرار بدهند به طورى كه ظرف، بوى محتويات را به خود بگيرد، آنگاه نمك و خردل و نانخواه را در همان ظرف گذاشته و در آن را مى‏بندند و جلوى آفتاب میگذارند، بعد به طور طبيعى از آن ترشى درست می‏شود. به قول بعضى، آن را از آب برنج درست می‏كنند.[7]

خواص:

  • جلا دهنده عروق
  • بازكننده منافذ براى خروج خلط
  • پاك كننده بلغم
  • مليّن شكم و خشك كننده رطوبات بدن می‏باشد.
  • همچنين، در ابتداى ظهور علايم آبله، سرمه كشيدن يا چكاندن آن در چشم، مانع بروز جوشهاى آبله است و اگر آبله بر آمده باشد، باعث از بين رفتن آن می‏شود، كه اين مورد تجربه شده است. 
  • غرغره آن محلّل ورم زبان كوچك و لوزتين
  • جاذب بلغم از مغز، محلل
  • برطرف كننده ضعف ذائقه
  • خوشبو كننده دهان
  • حرارت دهنده معده و جگر
  • خشك كننده رطوبات معده و امعاء
  • مسهل
  • هضم كننده غذا
  • اشتهاآور
  • دفع كننده ضرر غذاها (خصوصاً غذاهاى چرب) و به واسطه حرارت معتدل آن، غذاى غليظ را رقيق مى‏كند. 
  • همچنين نافع قولنج نوبه ‏اى، درد كفل، سياتيك
  • اخراج كننده كرم معده و اخلاط چسبنده
  • مدر مواد فاسد بدن
  • نوشيدن مقدار كمى از آن، ناشتا، كرم شكم را می‏كشد.
  • نيز آبكامه مانع و قطع كننده بلغم‏ غليظ در معده است.[8]
  • همچنين نوشيدن آن به مدت چند روز، با مقدارى لاك جهت لاغر شدن تجربه شده 
  • و اماله آن جهت زخم روده مفيد است.[9]
  • مقدار خوراك آن از 3 تا 9 گرم مى‏باشد.


 

[1]  فوذج معرب از بوره فارسى است و آن را از گرد گندم و جو مى‏سازند تا خشك شود محيط اعظم، ج 3، ص 275.

[2]  محيط اعظم، ج 1، ص 91؛ المفردات، ص 58 و فرهنگ معين، ج 1 ص 21.

[3] كافى، ج 6، ص 330؛ مكارم الاخلاق، طبع قديم، ص 217 و مكارم الاخلاق، طبع جديد، ص 361.

[4]  محيط اعظم، ج 1، ص 91.

[5]  محيط اعظم، ج 1، ص 91.

[6]  ادوارد كلوس، واروتايلر، لين برادى، مفردات پزشكى، انتشارات دانشگاه تهران، ارديبهشت 1358، ترجمه دكتر يعقوب آئينه چى، ص 58.

[7]  لا ثانى لغات الادويه، ص 191.

[8]  محيط اعظم، ج 1، ص 91.

[9] حسينى طبيب، محمد مومن، تحفه حكيم مومن، افست مصطفوى، سنه 1378، ص 243.